بسم رب المهدی

دلنوشته های یه منتظر

بسم رب المهدی

دلنوشته های یه منتظر

کوچه

گفته بودند:  

         ....................................... 

دلم می خواهد ار خودم و خودت  

دلتنگیم و دلتنگی خدا  

می خواهم بنویسم از برای مولا که چرا این جمعه نیامد یار  

این روز ها که میگذرد هر روز احساس میکنم که پری از کبوتر امید ارام بر روی زمین می نشیند  

زمین سردش شده گرمای وارث را کم دارد  

دعای وارث بخوانیم !!!!!!! 

یا الهی عظم البلاء 

 

شب ارزوها

امشب شب آرزو ها


مولاجان چندمین شب ارزوی عمرم دارد می اید و من در آرزوی امدن تو

مولاجان نیتم خالص نیست ؟!!!!!!صفحه دلم از گناه سیاه شده ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

همه را قبول دارم

اما با این رو سیاهی شما را ارباب و صاحب گرفتم چرا که از تبار احسان محمدی و کرم حسنی و اخلاص علی 

بیا تا اخرین روزنه امیدم بسته نشده

العجل مولا

بوی مهدی از منا

سلام بر همه ی چشم منتظران  

جایتان خالی کنار شکاف کعبه و رکن یمانی  

بین مقام و رکن جای خالی مردی از تبار یس و طه با ندای انا المهدی بیداد می کرد  

اما  امان از این خادم الحرمین  

انشا... قسمت همه شود اما در دولت مهدوی به زودی زود  

نوروز بی مهدی

امسال هم امد و باز یک گل نیامد تا با آن بهار شود